در این نوشته به بررسی، معرفی کتاب پول پول پول جان میلتون فاگ ترجمه علی صباغی می پردازیم. این کتاب را نشر پیام آوران موج نو در قطع جیبی منتشر نموده است. اگر بخواهیم به صورت خلاصه نویسی و در یک جمله کاربرد این کتاب را به شما بگویم. جان میلتون فاگ در این کتاب کوچک خوانندگان را به طور ساده با بازاریابی شبکه ای آشنا می کند.
کتاب پول پول پول جان میلتون فاگ
ترجمه علی صباغی
انتشارات پیام آوران موج نو
اطلاعاتی درباره کتاب
این کتاب به شما توضیح می دهد که چگونه با استفاده از بازاریابی شبکه ای از کارمند بودن و روزمرگی خلاص شوید. جان میلتون از شما می خواهد که طرز فکر و سبک زندگی اقتصادی اجداد خود را فراموش کنید و بازاریابی شبکه ای را به عنوان شیوه ای جایگزین توصیه می کند. زیرا معتقد است که در عصر فناوری که همه چیز در آن واحد تغییر می کند باید به شیوه ای نو زندگی کرد. او می گوید که دانشگاه ها نیاز های شما را تامین نخواهد کرد و آموزش های عالی ناکارآمد است. در این کتاب به شما می آموزد که بازاریابی شبکه ای یک مدرسه انسان سازی است که شما را به زندگی بهتر و آینده ای درخشان تر سوق می دهد.
درباره جان میلتون فاگ نویسنده این کتاب بدانید
جان میلتون فاگ فردی با تجربه در عرصه های مختلف مخصوصا بازاریابی شبکه ای می باشد. نویسنده کتاب پرفروش بهترین بازاریاب شبکه ای نیز جان میلتون فاگ می باشد.
او در این کتاب به طور خلاصه و به شکلی بسیار ساده شما را با این بیزنس 50 ساله آشنا می کند.
جملاتی زیبا از این کتاب
در زندگی حتما چیز هایی مهمتر از پول هم وجود دارد. درست است، وجود دارد. اما حقیقت دیگری هم هست. با پول کارها بهتر پیش می رود.
من هم ورشکست بوده ام و هم پولدار؛ ولی باور کنید پولدار بودن بهتر است.
فرانسیس آلبرت سیناترا
به عنوان خلاصه یک داستان از کتاب پول پول پول جان میلتون فاگ را حتما بخوانید
حکایت یک انسان
سالها قبل یک روز جیم و همکارش بت با هم ناهار می خوردند. ابث با هیجان زیادی صحبت می کرد. او به تازگی در یک بیزینس
پاره وقت مشغول شده بود و می خواست به جیم هم این فرصت را بدهد که به او ملحق شود.
جیم بث را دوست داشت و احترام زیادی برایش قائل بود؛ اما در رابطه با کار بث، تردیدهای خاص خودش را داشت. راستش را بخواهید او بیشتر چیزهایی را که بث به او گفته بود باور نداشت.
جیم جواب داده بود که «باور کردنش خیلی سخته» و تازه | «وقتش رو هم ندارم». دو تا بهانه خوب که بث نمی توانست از آنها ایراد بگیرد. اینجوری بود که جیم مؤدبانه پیشنهاد بث را رد کرد.
جیم مردی باهوش و خلاق بود که در صورت لزوم هرگاه واقعا نیاز داشت می توانست کمی در آمد اضافی برای خودش دست و پا کند. چیزهای زیادی درباره بیزینس و سرمایه گذاری می دانست و گاهی هم برای بدست آوردن پول بیشتر، کمی مشاوره می داد. حتی برای دوستانش اظهارنامه مالیاتی تهیه می کرد. هر چند از انجام این کار متنفر بود اما چاره دیگری هم نداشت.
اما هر زمان که پولی داشت و فشاری در کار نبود یک دفعه هزینه ای غیر منتظره پیش می آمد. مثلا خرابی ماشین، که ۲۵۰ دلار بیش از انتظارش برایش هزینه داشت… یا یکی از بچه هایش که می خواست ورزش جدیدی را شروع کند و باید همه تجهیزاتش را می خرید… یا هدیه ای که می خواست برای همسرش بگیرد اما توان پرداختش را نداشت. جیم همیشه می گفت: «زندگی همینه دیگه».
او مردی فهمیده و منطقی بود. یک روز عصر در حالیکه پشت میزش نشسته بود ناگهان چشمش به بروشوری افتاد که بث در آن روز که با هم ناهار خورده بودند به او داده بود. تصمیم گرفت به بث زنگ بزند و پیگیر کارش بشود. بث واقعا از شنیدن صدای او خوشحال شد و حتی هیجان زده تر از زمانی بود که آنها همدیگر را برای ناهار ملاقات کرده بودند. او همه چیز را درباره بیزینسش برای جیم توضیح داد. اینکه چقدر کارش سرگرم کننده بوده… با چه افراد خاصی مشغول به کار بوده… چه احساس خوبی داشته از اینکه رئیس خودش بوده… همینطور وقت آزادی که حالا داشت تا در کنار دو فرزندش باشد. جیم از آن آدم هایی بود که همیشه دوست داشت یک راست برود سر اصل مطلب. به همین دلیل بی مقدمه از بث پرسید که سوای این تعریف ها کلا چقدر در آورده است؟!
وقتی بث پاسخ داد نزدیک بود گوشی از دست جیم بیفتد. بث گفت حدود ۱۰ الی ۱۵ ساعت در هفته – تقریبا ۲ تا ۳ ساعت در روز کار می کند و ماهانه کمی بیش از ۲ هزار دلار درآمد دارد.
یک دفعه همه شک و تردیدهای جیم برطرف شد. حالا دیگر جیم اشتیاق شدیدی داشت که بیشتر بداند! بث توضیح می داد و جیم گوش می کرد. برای روز بعد دوباره برای ناهار قرار گذاشتند. این دفعه جیم علاقه مند بود. این دفعه گفت که وقتش را دارد. این دفعه پیشنهاد بث را قبول کرد. همان جا و از همان لحظه.
این روزها جیم از بیزینس خانگی پاره وقتش ماهانه 3 هزار دلار در آمد دارد. بث هم به لطف موفقیت جيم، توانست از شغل ثابت و همیشگی اش دست بکشد. از آنجایی که بث، جیم را به سازمانش آورده بود حالا می توانست یک کارمزد اندک به خاطر موفقیت جیم و افرادش دریافت کند. کار هفتگی اش هم چیزی حدود ۲۰ تا ۲۵ ساعت شده، به همراه یک جلسه که هرماه در یک روز شنبه برگزار می شود.
هر چند تنها کار بث بیزینس خانگی اش بود و به اصطلاح این کار را تمام وقت ( Full – time ) انجام می داد؛ اما ترجیح می داد بگوید من این کار را My – time انجام می دهم. (یعنی خودم تعیین می کنم در چه ساعاتی کار کنم!)
اگر این حکایت برایتان جالب است….. لطفا به خواندن این کتاب ادامه دهید.
از این کار پشیمان نخواهید شد.
اینجا چیزی وجود دارد که می تواند واقعا زندگی تان را تغییر دهد…
و اگر علاقمند نیستید. این کتاب را در گوشه کناری در کشوى میزی بگذارید تا شاید شبی دیروقت، درست مثل جيم، همانطور که نشسته اید و از خود می پرسید چگونه می توانید زندگی ای را که همواره به دنبالش بوده اید برای خود بسازید، تصادف دوباره با این کتاب کوچک روبرو شوید.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.